سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خود را از اندیشه ای که مایه فزونی حکمت تگردد و عبرتی که مایه حفظت شود، تهی مدار . [امام علی علیه السلام]
جوان ایرانی 1
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» تقدیم به دوستان



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » پایدار اردکانی ( یکشنبه 85/11/1 :: ساعت 12:2 عصر )
»» دعا



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » پایدار اردکانی ( شنبه 85/10/30 :: ساعت 1:39 عصر )
»» منزل خداست ؟


      دو چهار چهار سه چهار منزل خداست ؟            الو این منم مزاحمی که آشناست

      هزار بار دلم شماره را گرفته است                    ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست


     شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است          به ما که می رسد حساب بنده هایتان جداست ؟


     الو دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد              خرابی از دل من است یا که از سیم هاست


     اگر اجازه می دهی برات درد دل کنم                  شنیده ام که گریه بر تمام دردها شفاست


     خدا مرا بغل کن و کمی نوازشم بده                   حضور دستهای تو عجب گرم و با صفاست


     سر مرا به شانه ات بگیر تا سبک شوم                پناهگاه این دل شکسته شانه شماست


     خدا مرا ببخش که مزاحمت شدم                       دوباره زنگ می زنم ، دوباره تا خدا خداست




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » پایدار اردکانی ( شنبه 85/10/30 :: ساعت 1:33 عصر )
»» عجب صبری خدا دارد

 

عجب صبری خدا دارد


 


اگر من جای او بودم


همان یک لحظه اول


که اول ظلم را می دیدم


جهان را با همه زیبایی و زشتی


بروی یکدگر ویرانه می کردم


 


عجب صبری خدا دارد


اگر من جای او بودم


که در همسایه صدها گرسنه چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم


نخستین نعره مستانه را خاموش آندم


بر لب پیمانه می کردم


 


عجب صبری خدا دارد


اگر من جای او بودم


که می دیدم یکی عریان و لرزان دیگری پوشیده از صد جامه رنگین


زمین و آسمان را


واژگون مستانه می کردم


 


عجب صبری خدا دارد


اگر من جای او بودم


نه طاعت می پذیرفتم


نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده


پاره پاره در کف زاهد نمایان


سبحه صد دانه می کردم


 


عجب صبری خدا دارد


اگر من جای او بودم


برای خاطر تنها یکی مجنون صحراگرد بی سامان


هزاران لیلی نازآفرین را کو به کو


آواره و دیوانه می کردم


 


عجب صبری خدا دارد


اگر من جای او بودم


بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان


سراپای وجود بی وفا معشوق را


پروانه می کردم


 


عجب صبری خدا دارد


اگر من جای او بودم


بعرش کبریائی با همه صبر خدایی


تا که می دیدم عزیز نابجائی ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد


گردش این چرخ را


وارونه بی صبرانه می کردم


 


عجب صبری خدا دارد


اگر من جای او بودم


که می دیدم مشوش عارف و عامی ز برق فتنه این علم عالم سوز مردم کش


بجز اندیشه عشق و وفا معدوم هر فکری


در این دنیای پر افسانه می کردم


 


عجب صبری خدا دارد


چرا من جای او باشم


همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد


وگرنه من جای او چو بودم


یکنفس کی عادلانه سازشی


با جاهل و فرزانه می کردم


 


عجب صبری خدا دارد!


عجب صبری خدا دارد!




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » پایدار اردکانی ( شنبه 85/10/30 :: ساعت 1:32 عصر )
»» مخوان آواز ای دختر

 

مخوان آواز،ای دختر!


صدای نغمه ی مستانه ات را در گلو بشکن


پسر،آواز عشق انگیز را بس کن


سرود لحظه های کامیابی را به دور افکن


 


***


 


تو ای دختر که شور نغمه از لبهات لبریز است


برای نغمه هایت فکر دیگر کن


توای مرد جوان کز کام ها در سینه ات بانگی طر بخیر است


سرود قرن را سر کن


 


***


 


بخوان آواز،اما همراه بانگ دلاویزت


بگوش مارسان شبناله های بینوایان را


صدای دردمندان بلاکش را


نوای مبتلایان را


 


***


 


مخوان آواز عشق انگیز ای دختر


اگر آواز میخوانی-


بخوان آواز دردانگیز آن مرد نگونبختی-


که شب بادست خالی می کند آهنگ کاشانه


و با شرمی غم آلوده-


بجای نان بپای کودکانش اشک میریزد


و غمگین کودکان او-


بگردش در تضرع چون کبوترهای بی دانه


 


***


 


توای دختر! برای نغمه ی خود فکر دیگر کن


سرود قرن راسرکن


سرود مادرن تنها که دور از روی فرزند است


سرود مرد بی آرام زندانی-


گه با امید دیدار زن و فرزند،در بند است


 


***


 


سرود سرنوشت کودک بی مادری تنها


که شب با دیدگان اشکپالا میرود در خواب


سرود بینوا طفلی


که باشد خنده اش بی رنگ


دل بی مادرش بیتاب


 


***    


 


اگر آواز میخوانی -


بخوان ‌آواز درد آلوده ی پیران غمگین را -


که در پیری تهی دستند -


نفسهاشان توانا نیست -


غروب زندگی در چشمشان پیداست


گه و بیگاه بغضی در گلو دارند -


کویر زندگی در زیر پا و کوله بار غصه ها بر دوش


و مرگ خویش را هر لحظه صد بار آروز دارند


 


***


 


اگر آواز میخوانی -


سرود دختری بی عشق را برخوان


که در جانش گل عشقی شکوفا نیست


دلی دارد ولی در چشم این و آن دلارا نیست


نگاه گرم و دلبندی که جانش را بر افروزد -


بزیر آسمانها نیست


 


***


 


پسر، آواز را بس کن


اگر اواز میخوانی -


بخوان آواز آن بیمار بیکس را -


که چشم بیفروغ خویش را با انتظاری تلخ


براه دوستی نادیده میدوزد


و از تکضربه های پای هر عابر -


بامید عیادتها -


لبان نیمرنگش میشود خندان


بشوق آنکه با دیدار، شمعی در دل تنگش بر افروزد


ولی جنبنده ای از حال آن بیمار آگه نیست


بغربت تلخ میمیرد


و مرغ جان او از تنگنای شهر تنهائی -


بسوی کبریا پرواز میگیرد


 


***


 


اگر آواز میخوانی


بخوان آواز غمگین یتیمان را


که همچون طوطی بی نغمه خاموشند


و بر سر هایشان چتر محبت سایه افکن نیست


بدلها راهشان بسته است


 


***


 


اگر آواز میخوانی -


بخوان آواز ان مادر که از قهر تهیدستی


یگانه کودکش را بر سر راهی، رها کرده است


و با چشمان اشک آلود


سر، سوی خدا کرده است


و با جانی که بیتا بست -


برای عزت و اقبال فرزندش دعا کرده است


و باغمهای رنگارنگ -


سوی خانه میپوید


بهر گامی نگاهی سوی طفلش میکند غمناک


و زیر لب همیگوید:


خدایا، مادری غمگین و تنها، کودکش تنهاست


دلم را بر غمی سنگین شکیبا کن


ومین و آسمانت را بگو با کودکی تنها مدارا کن


 


***


 


تو ای دختر،‌سرود قرن را سر کن:


سرود تلخ آن قومی -


که شهر و خانه شان در زیر پای تانگ میلرزد


و در مرگ جوانهاشان ز خشم و غصه لبریزند


و فرزند انشان چون برگهای زرد پائیزی


ز رگبار مسلسلهای دشمن، بیگنه بر خاک میریزند


 


***


 


سرود مادری ترسان


که شب هنگام از فریاد بمبی میشود بیخواب


سرود کشته ای در عرصه ی پیکار


که میپوشد کفن بر پیکر او نیمه شب مهتاب


 


***


 


تو ای دختر که شور نغمه از لبهات لبریز ست


برای نغمه هایت فکر دیگر کن


تو ای مرد جوان کز کام ها در سینه ات بانگی طر بخیز است


سرود قرن را سر کن


*****




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » پایدار اردکانی ( شنبه 85/10/30 :: ساعت 1:30 عصر )
»» نماز

وقتی تو نماز می خوانی آن چنان به تو گوش می دهم که گویی فقط یک بنده دارم


ولی


 تو آنقدر بی اعتنا نماز می خوانی که گویی هزاران خدا داری .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » پایدار اردکانی ( شنبه 85/10/30 :: ساعت 1:26 عصر )
»» از زبان خدا ...

 

دلت را خانه ما کن مصفا کردنش با من
به ما درد دل افشا کن مداوا کردنش با من
اگرگم کرده ای ای دل کلیداستجابت را
بیا یک لحظه با ما باش پیدا کردنش با من
بیفشان قطره اشکی که من هستم خریدارش
بیاور قطره‌ای اخلاص دریا کردنش با من
اگر درها به رویت بسته شد دل برمکن باز‌آ
دراین خانه دق الباب کن وا کردنش با من
به من بگو حاجت خود را اجابت می کنم آنی
طلب کن آنچه می خواهی مهیا کردنش با من
چوخوردی روزی امروز، ما را شکر نعمت کن
غم فردا مخور تامین فردا کردنش با من
بیا قبل وقوع مرگ روشن کن حسابت را
بیاورنیک و بد را جمع و منها کردنش با من
به قرآن آیه‌ی رحمت فراوان است ای انسان
بخوان این آیه ها تفسیر و معنا کردنش با من
اگر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت
تو نام توبه را بنویس امضا کردنش با من




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » پایدار اردکانی ( شنبه 85/10/30 :: ساعت 1:25 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

پیام مدیر مسئول
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 3
>> بازدید دیروز: 2
>> مجموع بازدیدها: 5282
» درباره من

جوان ایرانی 1

» فهرست موضوعی یادداشت ها
داستان[4] . شعر[4] .
» آرشیو مطالب
زمستان 1385

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب